تا چه حد میتوان ناموفق بودن یا موفق بودن یک فیلم را بر عهده کارگردان دانست؟ این سوالی است که بعد از دیدن هر فیلم ممکن است در ذهن مخاطب شکل بگیرد. زمانی که یک فیلم میتواند به تمام آنچه که وعده داده عمل کند و برای مخاطبان یک تجربهی جدید و بیادماندنی را عرضه کند، یا زمانی که یک فیلم در ارائهی یک تجربهی مستحکم ضعیف عمل میکند؛ همیشه این سوال وجود دارد که تا چه حد باید کارگردان را ستایش یا سرزنش کرد. یکی از دیدگاههایی که وجود دارد، کارگردان را مسئول تمام فیلم میداند؛ با تمامی نقاط قوت و نقاط ضعف آن. اما بعضی از دیدگاهها به هر کارگردان به صورت جدا نگاه میکنند، برای مثال اگر دیوید کروننبرگ زمان زیادی را صرف کار با بازیگرانش میکند، یک بازی خوب را از فیلم او انتظار دارند و در عوض زمانی که در آثار کارگردانی مانند جان کارپنتر که به اندازه کافی به بازیگرانش اهمیت نمیدهد، یک هنرنمایی خوب دیده میشود چشمها معمولاً به سمت خود بازیگر جلب میشود تا کارگردان.
شخصیت مائورین بر اساس داستان باید شخصی باشد که به یک دنیای فراطبیعی باور دارد، اما در فیلم این نکته اصلاً نمایش داده نمیشود
بنابراین در این دیدگاه بر اساس کارنامه کارگردان و روش کاری او، فیلم مورد بررسی قرار میگیرد و اجزای آن زیر ذرهبین قرار میگیرد؛ و در اینجا میتوان دید که چه بخشی از فیلم زیر نظر مستقیم کارگردان بوده و در چه بخشهایی میتوان ستایش یا سرزنش را تقسیم کرد. پس زمانی که یک فیلم مانند «مامور خرید شخصی» موفق نمیشود تا تجربهای که داستان قولش را داده به مخاطب عرضه کند، چه کسی را باید سرزنش کرد؟
نویسنده و کارگردان فیلم، اولیویر آسایاس، در این فیلم تلاش کرده است که یک داستان پارانورمال را در یک فضای رئال و قابل باور تعریف کند. در فیلم، مخاطب با دختری جوان به نام مائورین همراه میشود که به تازگی برادر دوقلوی خود را از دست داده، و به دلیل باور به زندگی پس از مرگ و دنیای فراطبیعی منتظر گرفتن نشانهای از سمت اوست. در اینجا اولین و بزرگترین مشکل این فیلم نمایان میشود؛ شخصیت پردازی. شخصیت مائورین بر اساس داستان باید شخصی باشد که به یک دنیای فراطبیعی باور دارد، اما در فیلم این نکته اصلاً نمایش داده نمیشود. بارها درباره این بخش از شخصیت مائورین دیالوگهایی بین شخصیتهای دیگر رد و بدل میشود. خود مائورین بارها در تعریف داستانش به شخصیتهای دیگر اعلام میکند که واسطهای بین دنیای ارواح و دنیای مادی است، اما این بخش از شخصیت او هیچگاه نمایش داده نمیشود، بلکه فقط در قالب دیالوگها باقی میماند؛ و این نقطه ضعف زمانی خودش را بیشتر نشان میدهد که میتوان تلاشهایی برای تبدیل مائورین به یک شخصیت منحصربفرد را مشاهده کرد، اما این تلاشها کاملاً از شخصیتی که او در اکثر دوران پخش فیلم نمایش میدهد به دور هستند و بیشتر بنظر میرسد که فیلمنامه در خلق شخصیت او گیج بوده.
البته این نکته را نمیتوان تنها بر دوش آسایاس انداخت. بر اساس فیلمهای قبلی اولیویر آسایاس، علیالخصوص فیلم قبلی او «ابرهای سیل ماریا»، میتوان این حدس را زد که آسایاس بخش اعظمی از خلق شخصیت بازیگر را بر عهده خود بازیگر میگذارد؛ بنابراین اگر بازیگر بتواند یک نقش را به بهترین نحو اجرا کند، باید او را ستایش کرد؛ ولی اگر از پس عهده نقشی برنیاید تا حدی میتوان او را سرزنش کرد. در اینجا بخشی از مشکل در باورپذیری شخصیت مائورین بر دوش بازیگر نقش، کریستین استوارت، است. استوارت از جمله بازیگرانی است که تحت نظر یک کارگردان سختگیر میتواند یک بازی قابل قبول ارائه بدهد، اما زمانی که به حال خود رها شود معمولاً هیچ تلاشی از خودش نشان نمیدهد، و مامور خرید شخصی نیز از این قاعده مستثنی نیست. استوارت کوچکترین تلاشی برای استفاده از اجزای صورت یا بدنش برای نمایش احساسات مائورین انجام نداده؛ و در نتیجه حالت صورت او (و در ادامه احساسی که به مخاطب منتقل میکند) در طول فیلم تغییر نمیکند و بدون توجه به اتفاقاتی که برای او در حال رخ دادن است ساکن باقی میماند. شخصیتی که قرار است به یک دنیای فراطبیعی اعتقاد داشته باشد، در مواجهه با آنچه که تاکنون باور میکرده وجود دارد هیچ واکنشی نشان نمیدهد، در نتیجه برای مخاطب قبول کردن این شخصیت سختتر و حتی ناممکن میشود.
دوربین در مامور خرید شخصی نه تنها با دیگر اجزای فیلم سازگاری ندارد، بلکه در بسیاری از صحنهها علیه این اجزا عمل میکند و مخاطب را از فضایی که باید تجربه کند دور میکند
اما بخش دیگری از این مشکل را باید در دیالوگهایی که آسایاس برای این شخصیتها نوشته جستوجو کرد. دیالوگهای فیلم بشدت مصنوعی ظاهر میشوند، و بخشی از آن (جدا از بازی یکنواخت استوارت و دیگر بازیگران فیلم) به این دلیل است که آسایاس هیچ تغییری در لحن این دیالوگها نداده. تمامی دیالوگها مشخصاً توسط یک شخصیت نوشته شده و گویا توسط یک شخصیت در حال بیان است. زمانی که بین دو شخصیت فیلم دیالوگ برقرار میشود، به سختی میتوان از لحن این دیالوگها تفاوت بین این دو شخصیت را مشاهده کرد. هر دو شخصیت با یک تن صدا حرف میزنند، هر دو شخصیت از یک نوع کلمات استفاده میکنند و هر دو شخصیت به یک اندازه حقیقت و دروغ را در دیالوگهایشان بروز میدهند. این نکته در کنار بازی یکنواخت این بازیگران باعث میشود که فیلم طولانیتر از آنچه که هست بنظر برسد و به ندرت این احساس را بدهد که داستان در حال پیشروی است، در حالیکه بر اساس روند اتفاقات داستان به سرعت در حال جلو رفتن است.
اما بخشی از مشکلات فیلم، در بخش فنی و علیالخصوص در فیلمبرداری آن پنهان شده. آسایاس زمانی که در صحنههای خارجی فیلمبرداری میکند بسیار زبده عمل میکند و قاببندیهای خیرهکنندهای به مخاطب عرضه میکند؛ اما در صحنههای داخلی سردرگم بنظر میرسد. قاببندیها سادهتر شده و حرکات دوربین ناهماهنگ میشود؛ حتی تا جایی پیش میرود که بسیاری از نماها بدون دلیل بنظر میرسند و معلوم نیست که انتخاب این قاب و این نما چه کارکردی داشته و یا چه کمکی به داستان میکند. در مامور خرید شخصی که بخش اعظمی از داستان در صحنههای داخلی اتفاق میافتد، و به دلیل ذات داستان نیازمند یک دوربین منظم است تا بتواند حس تعلیق را به مخاطب القا کند؛ این ضعف آسایاس بیش از هرچیزی به چشم میرسد. دوربین در مامور خرید شخصی نه تنها با دیگر اجزای فیلم سازگاری ندارد، بلکه در بسیاری از صحنهها علیه این اجزا عمل میکند و مخاطب را از فضایی که باید تجربه کند دور میکند.
در انتها باید گفت که مامور خرید شخصی، یک تجربهی ناموفق است. اولیویر آسایاس تلاش کرده است که یک دنیای فراطبیعی خلق کند و یک شخصیت را درون این دنیا قرار بدهد و مخاطب را مدام دچار این پرسش کند که تا چه حد آنچه که دیده میشود واقعی است؛ اما محصول نهایی از عدم باورپذیری رنج میبرد. دنیایی که خلق شده باورپذیر نیست زیرا دیالوگها و شخصیتهایی که قرار است این دنیا را به مخاطب عرضه کنند باورپذیر نیستند، این شخصیتها باورپذیر نیستند زیرا دوباره دیالوگها به درستی طراحی نشدهاند و بازیگرانی که انتخاب شدهاند نیز تلاش نکردهاند که در راستای باورپذیرتر کردن نقش قدم بردارند؛ و دوربینی که قرار است تلاش کند این شخصیتها را دنبال کند و حس تعلیق را به مخاطب عرضه کند، به دلیل سردرگمی کارگردان شکست میخورد. بنابراین جمعی از مشکلات کارگردانی و نویسندگی (که بر عهده آسایاس بوده) و بازیگری که بیشتر از بیحس بودن کریستین استوارت و دیگر بازیگران ضربه میخورد باعث شده که این فیلم در نهایت نقطهای کوچک و بشدت فراموششدنی در تاریخ سینما شود.
منبع: دنیای سینما
جمعبندی و ارزشگذاری
کارگردانی
بازیگری
فیلمنامه
جلوههای ویژه
نمره منتقد
«مامور خرید شخصی» در نهایت یک تلاش ناموفق است. تلاش برای ایجاد یک فضای ماورالطبیعه؛ اما بازی ضعیف بازیگران، دیالوگ های بدون لحن و کارگردانی ناهماهنگ اولیویر آسایاس باعث شده که فیلم نتواند برای مخاطب باورپذیر شود و در نهایت به هیچکدام از اهدافی که آسایاس در ذهن داشته نرسد