بررسی یک تئوری: آیا «گالادریل» قدرتمندترین الف سرزمین میانه است؟
شاید اولین برخورد علاقمندان به سینما و ژانر فانتزی در مجموعه ارباب حلقهها و هابیت با کارکتر «گالادریل» همراه با تلخی و جدا شدن جادوگر خاکستری یا گندالف (میتراندیر) بود. جایی که یاران حلقه به جهت حمله سارومان و شرایط بد و کولاک شدید، مجبور شدند تا از قلمرو موریا (نام حاکم این قلمرو، «بالین» میباشد) عبور کنند. جایی که گروه به معبر خزد-دوم رسید، مکانی ترسناک و رعبآور که در آن خادم مورگوت و از دوره اول سرزمین میانه، «بالروگ» دهشتناک زندگی میکرد. گروه شکسته خورده و غمزده یاران حلقه با پا در میانی آراگورن که اکنون رهبر گروه میباشد، به قلمرو باشکوه لوتلورین وارد میشوند، جایی که یاران حلقه با ارباب «کله بورن» و بانو «گلادریل» ملاقات میکنند. این ملاقات از همان ابتدا خبر از شکوه و زیبایی بانوی الفی میداد که شکوهش ستایش کننده و نگاهش با بینشی بسیار عمیق نسبت به حال و آن چیزیست که اتفاق افتاده است.
حضور بیشتر و پررنگ کارکتر گالادریل بیشتر در مجموعه هابیت و به خواسته و بر اساس تغییراتی است که پیتر جکسون کارگردان این فیلم در آن ایجاد کرده است. حضور پررنگ این کارکتر و مبارزه او با جادوگر سیاه بیشه که در سایهها مخفی شده بود و به عبارتی روح باقی مانده ارباب ارادهها، «سائرون» سبب شد تا بسیاری از طرفداران مجموعه فانتزی و جهان تالکین این سوال را مطرح کنند که چرا کارکتر گالادریل تا به این اندازه قدرتمند است و قدرت او از چه چیزی سر منشا میگیرد؟ اینکه او کیست و حقیقت واقعی در خصوص او چه چیزی میباشد؟ در این مقاله به گذشته و علت قدرتمند بودن بانو گالادریل خواهیم پرداخت، اینکه چه چیزی سبب میشود تا او قدرتمندترین الف سرزمین میانه لقب بگیرد.
گالادریل متولد شده در والینور و در دوره اول از زمان شکوه دو درخت میباشد. پدر و مادر او، «فینارفین» و «ائارون» میباشد. پدر او، فینارفین از الفهای نولدور و مادرش ائارون از الفهای تلری میباشد. «الوه» از جمله بزرگان الفها میباشد که در کوچ الفها از سرزمین میانه به والینور، رهبری گروهی از الفها یا الفهای تلری را بر عهده داشت؛ الوه پدر ائارون و پدر بزرگ گالادریل میباشد. بنابر نوشتههای درج شده در کتاب سیلماریلیون، گالادریل متولد از دو نژاد بزرگ الفی میباشد، اما او را بیشتر از خون پدری یا نولدورها معرفی میکنند. در دوره دو درخت که الفها به سرزمین والینور مهاجرت کرده بودند، والار به الفها علاقمند شده بودند و علم و دانش خودشان را به آنها منتقل میکردند. نولدورها در میان سایر الفها از هوش و دقت بیشتری برخوردار بودند و بیشتر از سایر الفها نظر والار را به خود جلب کردند و مهارتشان در کسب علم و جادو سبب شده بود تا آنها به سطحی از دانش برسند تا برای خودشان، اشیا و سلاح طراحی کنند و به مرور این توانایی علمی را با جادو ترکیب کردند. از میان تمام نولدورها، گالادریل باهوشتر و تواناتر بود و والار علاقه بیشتری به او داشتند و به شکلی او نسبت به سایر شخصیتهای نولدوری از جایگاه متفاوتتری برخوردار بود. شاید در خرد و توانایی گالادریل تنها با «فئانور» قابل قیاس باشد.
فنائور فرزند ارشد «فینوه»، شاه نولدورها بود و بیشتر او را به جهت طراحی و ساخت سیلماریلها میشناسند، اشیایی بسیار زیبا و درخشان که ترکیبی از دانش و جادویی بود که والار به الفها و به ویژه نولدورها آموخته بودند. در بررسیهای انجام شده از نوشتههای تالکین در میزان خرد و توانایی در تسلط علم و جادو، نولدورها فرزانهتر بودند و فئانور و گالادریل از شخصیتهای مشهور این دسته از الفها محسوب میشدند. اما این خرد و زیبایی پایدار نبود، چرا که «مورگوت» قصد به نابودی زیبایی والینور بسته بود و توانست روشنایی و قدرت دو درخت والینور را از بین ببرد و از این دو درخت تنها نمایی پوسیده بر جای بگذارد، در این زمان بود که والار و مورگوت چشم به سیلماریلهای فئانور دوخته بودند و والار معتقد بودند که این اجسام میتوانند بار دیگر قدرت و زیبایی دو درخت را به والینور باز گردانند، اما فئانور آنها را خلق خود میدانست و علاقهای نداشت تا آن را با والار به اشتراک بگذارد، به این شکل بین والار و فئانور اختلاف شکل گرفت و در نهایت این اختلاف، با حیله و فریب؛ مورگوت یا ملکور توانست سیلماریلها را بدزد و فینوه، پدر فئانور را بکشد. در پس این سری اتفاقات، فئانور آتش اختلاف میان الفها و والارها را افروخت و در سخنرانی بسیار کوبنده و وصف ناشدنی، عنوان کرد که شاید سرزمین میانهای که آنها از همان ابتدا ترک کردهاند، خوش بختی و روزهای نیک بیشتری نسبت به آن که والار در والینور برای آنها به ارمغان آوردهاند، در خود داشته باشد.
این سخنرانی کوبنده سبب شد تا بسیاری از الفها علاقمند به سفر به سرزمین میانه شوند، از جمله این شخصیتها میتوان به گالادریل اشاره کرد. والار به در مخالفت با فئانور و الفهای همراه او در آمدند و گفتند که سرزمین میانه چیزی جز غم و سرگردانی برای آنها نخواهد داشت اما تصمیم الفها بر دومین کوچ جدی بود و به این شکل سفر الفها از والینور به سرزمین میانه شکل گرفت. این سفر همراه با رهبری فئانور و پسرانش و «فینگولفین»، برادر ناتنی و پسر دوم فینوه بود. در مسیر سفر نولدورها مشکلات بسیاری شکل گرفت. از جمله این اتفاقات میتواند به جنگ نولدورها با تلریها و خویشاوند کشی الفها اشاره کرد، چرا که در دوره کوچ اولیه، تلریها در تلاش بودند تا از سرزمین میانه به والینور راهی شوند و برای رسیدن به این مهم، نولدورها به آنها هنر ساخت کشتی جهت سفر و عبور از دریایی بیکران را آموختند. در دومین کوچ، فئانور از الفهای تلری درخواست کرد تا آن کشتیها را به او و مردمانش که روزی به تلریها نحوه ساختشان را آموخته بود، باز پس دهد، اما تلریها عنوان کردند که این کشتیها ساخته خود آنهاست و هیچ کدام از آنها را با نولدورها شریک نخواهند شد، نهایت این کشمکش سبب شد تا فئانور آتش جنگ و خونریزی را سبب شود و خویشاوند کشی مشهور الفها در سرزمین قدسی، یعنی والینور شکل بگیرد. در پس این اتفاق، فئانور به کشتیها دست پیدا کرد اما مردم خودش یعنی نولدورهای تحت حمایت فینگولفین برادر ناتنی خود را به حال خود رها کرد و به این شکل، اختلاف جدیدی بین فینگولفین و فئانور شکل گرفت. گالادریل نیز در بین مردم نولدوری بود که توانستند خود را به کشتی برسانند و مجبور شدند تا از راه سخت راهی سرزمین میانه شوند و در این مسیر، گالادریل در نقش یک رهبر توانست مردم نولدور را راهنمایی کند و آنها را به سرزمین میانه برساند.
در نقدهای وارد شده، آماده است که گالادریل در اختلاف شکل گرفته در بین مرم نولدور، شخصیتی بیطرف بود و هرگز طرف هیچ یک از دو گروه را نگرفته بود. بر اساس روایت داستانی، اقدام خویشاوند کشی الفها، در حقیقت کشتاری بین خانواده پدری و مادری گالادریل محسوب میشد و البته پدر او، فینارفین پس از این کشتار و جنگ، از کوچ منصرف شد و به جهت جنگی که بین تلریها و نولدورها شکل گرفته بود، بسیار آزرده خاطر شده بود. مهم است که بدانیم، شخصیت بیطرف و دور از جنگ گالادریل علاوه بر بینش بالای این بانو و چهره شاخصاش، متاثر از پدرش فینارفین نیز میباشد. فینارفین یکی از شخصیتها و بعدها پادشاهان خرمند و صلحطلب الفی و از نولدورها میباشد که به اخلاق آرام و دوستانهاش شهرت بسیاری پیدا کرد. اما پس از کوچ و رهبری دستهای از مردم نولدور به سرزمین میانه، گالادریل نزد هیچ یک از دو رهبر نولدوری نرفت و در عوض به سرزمین پنهان یا دوریات و نزد «پادشاه تینگول» یا الوه رفت. همسر تینگول، مایاری بلند مرتبه به نام «میلیان» بود. میلیان شخصیتی بسیار خردمند و باهوش بود که از جایگاه ویژهای در نزد ایزد آردا برخوردار بود و با ورود گالادریل به این سرزمین، میلیان، گالادریل را کرامت بخشید و از دیگر راز و جادوهای خلقت به او گفت و به این شکل گالادریل بیش از گذشته به دانش خود افزود. شاید جالب باشد که بدانید، نانهای لمبوس که در فیلم «ارباب حلقهها: یاران حلقه» به نمایش گذاشته میشود، هنری است که نحوه درست کردن آن را تنها میلیان میدانست و او نیز این هنر را با گالادریل در میان گذاشته بود. سرنوشت و کوچ گالادریل از والینور به سرزمین میانه که همراه با ورود او به دوریانت و آموختن بیشتر نزد میلیان بود، سبب شد تا او با «کله بورن» آشنا شود. نهایت آشنایی این دو کارکتر سبب شد تا آنها عاشق هم شوند و گالادریل در آینده سرزمین به مانند جایگاه قدسی الفها را در میان جنگلهای انبوه خلق کند.
چنانچه فیلم ارباب حلقهها: یاران حلقه را دیده باشید، با سرزمین روبرو خواهید شد که در آن، یاران حلقه پس از، از دست دادن گندالف به گالادریل و همسرش کله بورن پناه آورده بودند. سرزمینی که به زیبایی الماس بود و درختی بزرگ و نقرهگون آن را زیبایی بیشتری بخشیده بود. این سرزمین که متعلق به الفهای جنگلی میباشد و با نام «لوتلورین» شناخته میشود و زیبایی بدون وصفی را دارا بود که به الماس یا قلب سرزمینهای الفی شهرت پیدا کرده بود. پادشاه این سرزمین کله بورن بود و بانو گالادریل نیز لقب بانوی لوتلورین را یدک میکشید. از اقامت گالادریل در لوتلورین و ازدواج او با کله بورن، گالادریل به دختری به نام «کلبریان» رسید. کلبریان سالیان بعد عاشق «الروند» شد و حاصل ازدواج دختر گالادریل با الروند، دو فرزند پسر و دختری به نام «اروین» بود. سه شخصیت گالادریل و الروند و اروین هر یک در مجموعه سینمائی ارباب حلقهها حاضر هستند و بر اساس داستانهای منتشر شده، اروین عاشق وارث ایزلدور و یک انسان فانی که بعدها به پادشاهی آنور و گاندور رسید، یعنی «آراگورن» شد و حاصل ازدواج این دو نیز، دخترهای بسیار و فرزند پسری به نام «الداریون» بود.
شاید یکی از نقاط پیچیده و حل نشده فیلم ارتباط بین گالادریل و اروین بوده باشد که در پارگراف بالاتر توضیح داده شد، اینکه گالادریل در حقیقت مادربزرگ اروین محسوب میشود و به این جهت در ملاقات گالادریل با آراگورن، او بزرگترین هدیه داده شده به آراگورن را عشقی میداند که فرزند دخترش (نوهاش) نسبت به آراگورن دارد و همچنین عنوان میکند که او (آراگورن) در آینده به مقام بسیار بزرگی خواهد رسید. اما این پیش گویی از چه جایی منشا میگیرد؟ ما میدانیم که گالادریل متولد از سال دو درخت میباشد و یکی از الفهای پا به سن گذاشته است و بر اساس نوشتههای تالکین، چهره او زیبا است اما هنگامی که به چشمهای او خیره شوید، خرد، دانش و تجربه سالیان سال از زندگی را میتوان در وجود گالادریل دید. اینکه چرا لوتلورین به قلب سرزمینهای الفی تبدیل شد و گالادریل در ساخت آن چه نقشی داشته است؟ یکی از نکات قابل توجه سرزمین میانه و مربوط به الفها، نوع معماری آنها میباشد. الفها معماری ویژهای دارند که همه چیز آن به زیباترین شکل ممکن طراحی شده است و بدون شک هر انسان یا هر نژادی را محو زیبایی خود میکند، این طراحی برگرفته از زیبایی میباشد که الفها کوچ کرده با چشمان خود در والینور دیده بودند و این معماری و زیبایی بر اساس دانشی است که والار به آنها آموختند. اما لوتلورین از آن جهت زیبا و خیره کننده است که گالادریل در ساخت آن دست داشته است. گالادریل که ملقب به بانوی لوتلورین نیز میباشد، با استفاده از دانش و جادوی خود که از والار آموخته بود، این سرزمین جنگلی را به زیباترین شکل خود طراحی کرد، به شکلی که بسیاری از الفهای جنگلی دیگر را متحیر میکرد. بنابراین زیبایی این سرزمین به شکلی وابسته به هنر و دانش گالادریل میباشد که در خلق آن دست داشته است.
علاوه بر سن بالای گالادریل که سبب شده او یکی از خردمندترین و شاید بتوان گفت در دوره سوم، او بزرگترین الف حاضر میباشد، گالادریل از توانایی ارتباط ذهنی نیز برخوردار است. چنانچه که در فیلم یاران حلقه نیز دیدیم، گالادریل با این قدرت ذهنی میتواند فرودو را فرا بخواند یا در ذهنش با او حرف بزند و به شکلی ارتباط تلپاتی برقرار کند. همچنین در فیلم دیده شده است که گالادریل میتواند با افکار و قدرت بالای ذهنی خود، کارکتری بد نیت همانند برومیر را آزار دهد و او را به شرمساری وادار کند. این قدرت یکی از تواناییهای ویژه گالادریل محسوب میشود و در کتاب نیز به آن اشارههای مشخص شده است اما در کنار قدرت ذهنی گالادریل او توانایی آیندهنگری و شکل دادن محیط اطرافش به آن شکل که تصور میکند را داراست. در فیلم یاران حلقه، گالادریل از فرودو میخواهد تا به آینهی نگاه کند و سرنوشت سرزمین میانه را در صورت شکست ماموریتش ببیند. اینجا همان جایی است که گالادریل توانایی خود نسبت به آیندهنگری و شکل دادن محیط اطرافش نسبت به آینده را به تصویر میکشد. در کنار نیروی ذهنی و تاثیر او بر محیط اطراف و آیندهنگری، یکی از قدرتهای گالادریل تبدیل نیروی او از فرم درونی به شکل بیرونی و استفادهی آن در جنگ میباشد. در فیلم هابیت شاهد هستیم که گالادریل با حضور در قلعهای متروکه دول-گلدور و با جادوگری که میتراندیر را اسیر خود کرده بود، روبرو میشود، جادوگری که هویت حقیقی آن شبح یا بخشی از قدرت از بین نرفتهی «سائرون» میباشد. در این نبرد گالادریل موفق میشود تا سائرون را به بخشهای شرقیتر تبعید کند. این بخش از نمایش سینمائی از عنوان نبرد پنج سپاه در کتاب هابیت نیامده اما به درستی و به قدرت جنگی گالادریل اشاره دارد، چرا که بر اساس کتاب ارباب حلقهها، گالادریل در اقدامی جهت نابودی نمادهای تاریکی، دیوارهای دول-گلدور را از بین میبرد و این جنبه از داستان اشاره به قدرت گالادریل دارد.
همانطور که توضیح داده شد، بانو گلادریل میتواند قدرت درونی خود را به سلاحی کشنده تبدیل کند، میتواند آینده را در محیط اطراف خود شکل دهد و همچین ارتباط ذهنی داشته باشد و تاثیرات ذهنی نیز ایجاد کند، تمام این تواناییها مربوط به سن، دانش و علمی که او سالیان سال از والار و میلیان در دوریانت آموخته بود مربوط نمیشود. بخش دیگری از این قدرت و به طور مشخص از زمان حضور پررنگ این کارکتر، مربوط به نقش حلقهها میباشد. پیش از اشاره به این نقش لازم است تا بدانیم، گالادریل این توانایی را دارد تا با ذهن افراد ارتباط برقرار کند و به شکلی ذهنها را بدست بگیرد و مهم است که بدانید این قدرت را سائرون نیز دارا بود. سائرون با استفاده از حلقهها و خلق «حلقه یگانه» در تلاش بود تا به مهمی دست پیدا کند که به عنوان؛ “ارباب ارادهها” شهرت یافته بود. اینکه گالادریل میتواند با قدرت ذاتی خود بر ذهنها تاثیر بگذارد اما سائرون در تلاش بود تا با استفاده از جادو و حلقهی یگانه اراده تمام نژادها را بدست بگیرد و سرزمین میانه را برده خود کند و به این شکل میتوان گفت، سائرون نیز از قدرتی در حد و اندازههای گالادریل برخوردار بود. اما در ادامه بحث باید به علت دیگر این سطح از قدرت در گالادریل اشاره کرد و آن نیز مربوط به قدرت حلقهها میشود.
حلقههای قدرت در نزد الفها سه عدد میباشد که ساخت آنها همراه با جادو و قدرت الفی همراه بوده است. اینکه جادوی متمرکز شده در آن سبب شده تا این حلقهها از قدرت جادویی و در نتیجه اهدای قدرت بیشتر به صاحب خود برخوردار شوند. نام حلقهی بانو گالادریل؛ «نینیا» یا به معنای آب میباشد. حلقههای سه گانه الفی به ترتیب به نامهای آب، آتش و باد میباشد. پس از برملا شدن خواسته اصلی سائرون از طراحی حلقهها، این سه حلقه به شکل ناشناس و نامشخص بین لردهای الفی پخش شد، به شکلی که کسی نمیدانست چه کسی چه حلقهای را صاحب میباشد و به این شکل سائرون نمیتوانست با استفاده از حلقه، ارادهی آن شخص را تحت کنترل خود بگیرد. اما این سه حلقه پس از مشخص شدن نیت شوم سائرون تبدیل به سلاحی شدند که سه شخصیت باید از آنها نگه داری کنند و مانع از رسیدن آن به سائرون شوند. این سه حلقه الفی توسط گالادریل، الروند و میتراندیر نگهداری میشد. از نکات جالب توجه داستان جایی است که یکی از حلقههای الفی نزد گندالف میباشد و او به بعنوان یک مایار وظیفه مراقبت از آن را برعهده دارد.
پس از نابودی حلقه یگانه بدست فرودو (بخوانید به صورت اتفاقی در حالی که اسمیگل یا گالوم سعی داشت تا آن را در مواد مذاب نیز سالم نگه دارد)، سائرون و تمام مخلوقاتش از بین رفتند. برج بارا-دور که توسط اولین پادشاهان و به عبارتی پادشاهان تبعید شدهی نومه نور ساخته شده بود از بین رفت و با نابودی قدرت اصلی سائرون که در حلقه متمرکز شده بود، چشم بی پلک نیز از بین رفت و به این شکل ارباب ارادهها از سرزمین میانه رفت و زمین بار دیگر به انسانها و الفها به ارث رسید. اما پس از نابودی حلقه یگانه و اتمام وظیفهی محافظت از سه حلقهی الفی، میتراندیر، لرد الروند و بانو گالادریل راهی سرزمین والینور شدند. والار به جهت تلاشهای گالادریل در دوره سوم و مبارزه با سائرون، اجازه ورود گالادریل را به سرزمین قدسی دادند و به این شکل گالادریل به همراه محافظان حلقه الفی و به همراه همسرش، کله بورن به والینور سفر کردند و حضور بانو گالادریل در سرزمین میانه به پایان رسید. جایی که او یک دوره کامل را صرف نگهداری از حلقه و نرسیدن آن به شرارت کرده بود.
بنابراین میتوان گفت؛ قدرتهای بانو گالادریل از سن او که از دوره اول تا دوره سوم (تا جایی که کتاب نوشته شده است) است، علم او که مجموعهای از دانشها و جادوییهایست که او از والار در والینور و میلیان در دوریانت یاد گرفته بود و همچنین قدرت حلقه نینیا یا آب سرمنشا میگیرد. این قدرتها نیز خودشان را به شکل انرژی برونی همانند تخریب دیوارهای دول-گلدور و قدرت ذهنی و تاثیرگذاری ذهنی بر اشخاص و همچنین آیندهنگری از طریق آینه آبی شامل میشود. در رشته نوشتههای تالکین هرگز اشاره مستقیمی به قدرتمندترین بودن گالادریل نشده است اما هنگامی که تواناییهای او را در کنار موقعیت نهایی او قرار دهیم، متوجه میشویم که او بدون شک قدرتمندترین الف سرزمین میانه و حتی قدرتمندترین کارکتر از دوره سوم میباشد (سائرون به شکل کامل خود در نیامد).
تو این زمینه بهترین هستین
لذت بردم
سایتتون هم خیلی زیباست